ساز دل
ســاز دلــتــ کـه کــوکــ نــبــاشــد ...
فــرقــی نــمــی کــنــد کــجــا بــاشــی ...
ســرزمـیــن مــادری ؛ یــا خــانــه پــدری ...
هــر دوی ــکــ رنــگ دارد ...
رنــگــ دلـــتــنـــگــــی ...
ســاز دلــتــ کـه کــوکــ نــبــاشــد ...
فــرقــی نــمــی کــنــد کــجــا بــاشــی ...
ســرزمـیــن مــادری ؛ یــا خــانــه پــدری ...
هــر دوی ــکــ رنــگ دارد ...
رنــگــ دلـــتــنـــگــــی ...
پسرک گفت : گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد .
پیرمرد گفت : من هم همینطور .
پسرک آرام نجوا کرد : من شلوارم را خیس می کنم .
پیرمرد خندید و گفت : من هم همینطور
پسرک گفت : من خیلی گریه می کنم .
پیرمرد سری تکان داد و گفت : من هم همینطور .
اما بدتر از همه این است که... پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند .
بعد پسرک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد .
می فهمم چه حسی داری . . . می فهمم .
شل سیلور استاین
تقدیم به همه زنان دردمند :
وقتی به دنیا بیایی و تو را انکار کنند...
وقتی قدومت را مایهء ننگ بدانند...
وقتی برای مذکر بودنت گوسفند نذر کنند...
و بخواهند تو را زنده به گور بفرستند...
تو را از خود ندانند...
ضعیفه بخوانندت و ضعیفه بدانندت...
برادرت در کوچه فوتبال بازی کند و تو در خانه خاله بازی...
برادرت آزاد باشد و تو زندانی...
از بچگی در سرت بخوانند...
دختر باید حیا داشته باشد...
باید سر به زیر باشد...
باید خانه نشین باشد...
دختر باید بار دختر بودنش را همیشه به دوش بکشد و لال بشود...
و آنقدر خانم بودن را با مفهومی متفاوت از خانومی در سرت بگنجانند که بزرگ میشوی و میفهمی خانم بودن از نظر آنها یعنی تو سری خوردن...
آنگاه میفهمی...
تو ،
زنی...
مرد زمانه بر تو سروری میکند و تو محکوم به شلاق سکوتی...
مرد ، مرد است و ضعیفه ، ذلیله...
اگر صورتش زبری دارد باید نوازشش کنی...
بوی عرق بدهد باید کنارش بخوابی...
مرد احساساتش را بروز نمیدهد و حرفش مساوی ست با عملش...
باید باشی...
چون زنی...
او دست درازی میکند...
او توهین میکند...
او خیانت میکند...
و او حق طلاق را دارد...
تو 9ماه تحمل میکنی...
شب زنده داری میکنی...
ویار به جان میخری...
و او حق فرزند را دارد...
ولی...
قلب باکره ات را دستت بگیر...
سرت را بالا بگیر...
و بگو:
من ، زنم..
و به تو ای مرد،
با تمام قداست احساسی که به تو دادم و تنی که به تو سپردم...
و هیچ با خودت فکر نکن ، برندهء میدانی...
من احساسم خالصانه بود ولی تو...
روزی نیازت برطرف میشود که میفهمی احساست به نابودی رفته...
حق طلاق باتوست ولی احساس پاک برای من ...
حق فرزندی برای توست ولی حس ناب مادر شدن برای من...
من با افتخار میگویم:
یک ، زنم...
زن بودنم....آ
زاد نبودنم....
احساساتی بودنم؛
نادیده گرفته شدنم....
تمام ظرایف دوست داشتنی زنانه ام؛
تلاشم برای از بین بردن هرگونه تبعیض؛
حقوق پایینم در مقایسه با جنس مخالف؛
نگاه های پاک و ناپاک مردان و شاید نامردان؛
“دوستت دارم” های گاه و بیگاه هر آشنا و غریبه ای؛
کار کردنم با تمام ویژگی ها و ظرفیت هایی که خالقم در وجودم نهاده است؛
گفته یک دوست که “خوش باشید که وضعتان از زنان عربستان بهتر است
فقط میتوانم بگم متاسفم که با تو هم هویت و هم نژادم با یه انسانِ پست که جنسیت بیشتر از انسانیت براش معنا داره